فعالیتهای علی هاشمی برای عملیات والفجر ۱۰
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۸۴۶۸۰۴
هوری حکایت مردی است که هور را پل پیروزی کرد و تا پایان کار، بر سر این پیمان ایستاد. او تا لحظه آخر در هور ماند تا مشعل هدایتی باشد برای راهیان نور و همه آیندگان.
خبرگزاری میزان - شهید «علی هاشمی» از جمله کسانی است که با شنیدن «أین عمار» سر از میان نیزارهای هور بلند کرد و به ندای مظلومیت ولی زمان خود لبیک گفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جبهههای جنوب توان عملیات جدید را نداشت. قرار شد در نوروز ۱۳۶۷ در غرب کشور عملیات دیگری آغاز شود.
اوایل فروردین ۱۳۶۷ عملیات والفجر ۱۰ در منطقه کردستان و غرب انجام شد. برای یک جلسه و چند طرح اطلاعاتی و عملیاتی، باید حاج علی را به کردستان میبردم. ما باید قبل از ساعت پنج عصر فردا به قرارگاه میرسیدیم. بعد از آن ساعت، جاده دیگر تأمین نداشت، برای اینکه منافقین تردد داشتند.
قول داده بودم ساعت پنج صبح حرکت کنیم. اما ساعت نزدیک شش و سی دقیقه شد که رسیدم! در مقابل عصبانیت حاج علی با آرامش گفتم: شما کاری نداشته باش، میرسونمت. فقط در راه نگو جایی وایسیم، مگه برای نماز.
در راه آنقدر تند رانندگی کردم که انگار پرواز میکردیم!
به پیچهای کردستان که رسیدیم، سرعت آنقدر بالا بود که دست حاجی دائماً روی داشبورد بود! حاجی هر چه تذکر داد انگارنهانگار. ساعت حدوداً ده شب بود که به بانه رسیدیم. گفتم: دیدی رسیدیم!
حاجی هم گفت: رسیدیم، ولی زهرهام ترکید از بس تند اومدی. بعد از چند جلسه پیاپی با تعدادی از فرماندهان، با دو تا ماشین حرکت کردیم.
خستگی و بیخوابی کلافهمان کرده بود. به سختی پلکهایمان را باز نگه داشتیم، از طرفی جاده هم ناامن بود و تاریک. حاجی دائم نگاهش به من بود و آب به صورتم میپاشید. صبح به سمت حلبچه رفتیم. عراق در عرض چند ساعت آنجا را شیمیایی زده بود. همان موقع ماشین در گل گیر کرد.
هواپیماها هم مدام بمباران میکردند. ماسکها را زدیم. برای بیرون کشیدن ماشین به دنبال طناب گشتیم. درب خانهای نیمهباز بود. در زدم و رفتم داخل. مردی نشسته بود. آرام و بیصدا به نقطهای خیره بود.
رفتم جلو و سلام کردم و گفتم: آقا طناب دارید؟ حاجی صدایم کرد و گفت: سید، کاریش نداشته باش، شهید شده! اما بالاخره طناب پیدا کردیم و ماشین را درآوردیم. بعد وارد حلبچه شدیم. در حلبچه کشتار شده بود.
این صحنهها دل را آتش میزد. زنان و بچههای بیگناه، در جا خشکشان زده و به اطراف افتاده و شهید شده بودند. آنهایی هم که زنده بودند، شرایطشان خیلی بد بود. صدام به مردم خودش هم رحم نکرد. او با بمب شیمیایی مردم
مظلوم این شهر کردنشین را بمباران کرد.
برادر شمخانی هم آمده بود آنجا. تا حاجی را دید گفت: باید در جنوب کسی باشه که عراق از اونجا حمله نکنه. بیا برگردیم. جبهههای جنوب هم بدجوری به هم ریخته. حاج علی با برادر شمخانی با هلیکوپتر به سمت اهواز رفتند. بیشتر بخوانید: اوضاع خانه و زندگی یک فرمانده بزرگ جنگ انتهای پیام/ برچسب ها: شهید علی هاشمی علی هاشمی هوری
منبع: خبرگزاری میزان
کلیدواژه: شهید علی هاشمی علی هاشمی هوری علی هاشمی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۸۴۶۸۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آرپیچی جواب شهید ادبیان به امان نامه صدام در عملیات بازیدراز
دریافت 480 MB
کد خبر 6100031